آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.
صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را میشنیدم که به عمّهام زینب کبری(سلاماللهعلیها) فرمود : این همان لحظهای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریستهاند.
زمین و زمان ناله میکرد و کودکان میدویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون میچکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّهام نداشتم. زمان به سختی میگذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت میماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمیتوانستم چشم از چشمان به خون نشستهات بردارم.مرا به زور میکشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پارهپارههای وحی.
کاش مانده بودم و غبار از چهرهات برمیگرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت میگشتم و در پرتو عشق تو میسوختم. قرار بر رفتن نبود. از پاهای آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشهی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبردهاند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.اماّ ای کاش زودتر میآمدی چون رقیّهات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.دختر سهسالهای که گرمی چشمانت او را متعالی میکرد.
میگویند من رقیّهام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بالو پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.
من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه میخوردند. خودم صدای شیون آنها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.خودم دیدم که دستهدسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمسوضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیهی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.
چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظهی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، بابالحوائجیم امضا شود.میخواهم مانند علیاصغر و علیاکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کردهاند.
محرم آمد و ماه عزا شد مه جانبازی خون خدا شد جوانمردان عالم را بگویید دوباره شور عاشوار به پا شد فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
.
.
.
باز محرم رسید، این من و گریههایم رفع عطش میکند، فرات اشکهایم باز محرم رسید، دلم چه ماتمزده کسی میان این دل، خیمه ماتم زده فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
.
.
.
محرم ماه الفت با جنون است چراغ کوچه هایش بوی خون است محرم حرمت خون است و خنجر تلاطم می کند حنجر به حنجر فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
.
.
.
باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست از این همه عاشقی، دوبارهام مست مست باز محرم رسید، شهر سیهپوش توست دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
از داغ حسین اشک نم نم داریم / در خانه سینه تا ابد غم داریم
پیراهن و شال مشکی آماده کنید/ یک هفته دگر تا به محرم داریم . . .
.
.
.
عطری که از حوالی پرچم وزیده است / ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا / صد کوچه بازکنید محرم رسیده است . . .
.
.
.
السلام ای وادی کرببلا / السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن / السلام ای کشته های بی کفن . . .
بر من لباس نوکری ام را کفن کنید / نوکر بهشت هم برود باز نوکر است… :: :: این نیزه مرا به عشقتان میدوزد / در عمق وجود شعله می افروزد امسال اگرچه در زمستانم باز / از بردن اسم تو لبم می سوزد… :: :: گویند که در روز قیامت علمدار شفاعت زهراست علم فاطمه دست قلم عباس است… :: :: ای اتصال نوری ما تا خدا حسین بی تو نبود خلقت ما کیمیا حسین روشن تر از درخشش خورشید مشرقین در جان ماست نور جمال شما حسین ایام عزاداری سیدالشهدا تسلیت باد :: :: همواره تجسم قیام است حسین در سینة عاشقان، پیام است حسین در دفتر شعر ما، ردیف است هنوز دل چسبترین شعر کلام است حسین
هرچه ها میکنم گرم نمیشود خاطرم بوی تعفن خيانت از دهانم میآید هــــــــــا.... خاطر من و خیال تو و خیل خيانت ...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ، خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد ، خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ، خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد . (شکسپیر)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر خیانتت را
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ، به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ، نمی
بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ، به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ، نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی ،
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار خیانتش همه وجودت له شده ....
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حیران شده ی گریه ی پنهانی خویشم آرامشی از لحظه ی طوفانی خویشم پنهان شدی و فکر خيانت به سرم زد شرمنده ی این حالت شیطانی خویشم ..
من زخم های بی نظیری به تن دارم اما تو مهربان ترینشان بودی عمیق ترینشان عزیز ترینشان بعد از تو آدم ها…تنها خراشی بودندبر من که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند عشق من…خنجرتکولاک کرد…
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان .*.* سراب خیال .*.* و آدرس http://sarab-e-khiyal.loxblog.com/ لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.